فندوق کوچولوی مامانفندوق کوچولوی مامان، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

سارا و کوچولوش

تجربه خانه اسباب بازی

سلام دختر خوشکلم امروز اولین روزی بود که مهد رو تجربه کردی.خیلی دوست داشتی و بهت کلی خوش گذشت.البته 3 روز پیش قصد داشتم ببرمت که تهران به علت آلودگی هوا تمام مهدکودک ها و مدارس ابتدایی تعطیل بود امروز صبح که از خواب بیدار شدم میخواستم سریع آماده بشیم و ببرمت مهد.من بیشتر از تو ذوق داشتم.من صبحونه نون تست خوردم با کره مربا ولی شما اصل هیچی نخوردی.من بعد از صبحانه لباسهات رو عوض کردم و خودم هم اماده شدمو با هم رفتیم مهد.من شما رو برای خانه اسباب بازی ثبت نام کردم چوم هنوز سنت برای مهد کودک کوچیک بود و مورد دیگه اینکه شما تا حالا ازمن دور نبودی و به من وابسته ای .اونجا با اسباب بازیها بازی کردی البته تنها بودی چوم بچه ها سر کلاس بودن. ...
22 دی 1395

لغات جدید

نیمو : لیمو اوتی :اوکی بلشید : ببخشید ترا : چرا ددست شد : درست شد حلاب شد : خراب شد هنوس : هنوز                  یه لسه : یک لحظه نداشی : نقاشی            تفیث  : کثیف نغاه : نگاه                     دبالا : دمپایی تلم : کرم                    دولاب : جوراب بدن : بزن                    دبا : دعوا یتی :یکی                   خسته ست : یعنی خس...
19 دی 1395

لغت نامه2

16 مهر 95 تاتار:عدد 4 منی:مهدی هشت :عدد8 بلوشی : بشوری   تلشی : ترشی تالسه :کالسکه دلسه: دلستر آداسم : آدامس خلوش : خرگوش تبش : کفش عمی :عمه
15 دی 1395

خرید سرسره

سلام عزیزم امروز دیدم بعد از سه روز به خاطر سرما از خونه بیرون نرفتی به خاطر همین دیدم هوا بارونی و عالی بود به بابا زنگ زدم که از سر کار میاد نزدیک خونه شد زنگ بزنه اماده بشیم و بریم خیابون گردی نزدیک غروب که شد دیدم بابا زنگ زد که من تا یک ربع دیگه میرسم منم زود شما رو اماده کردم موهاتو بستم و لباس گرم تنت کردم و بعدش خودم اماده شدم و منتظر بابا شدیم بابا زنگ زد و گفت بیاین بیرون من دم در  هستم. هواخیلی خوب بود بارونی و سرد از اون هواهایی که من دوست دارم.شما هم نشستی روی صندلیت و خیلی خانوم بیرون رو تماشا کردی طبق معمول.بابا یک جا ایستاد برای عابر بانک کار داشت شما هم میخواستی همراه بابا پیاده بشی که بابا بغلت کرد و بابا رفتی کا...
5 دی 1395
1